درسی از زندگی توسط محمد علوی از کلار آباد

ساخت وبلاگ


چند گوئی که به پیری ر سم و توبه کنم

چه کنی گر بجوا نی به لحد در مانی

همنشینا ن تو در کنج لحد خاک شدند

چشم عبرت بگشا خوا جه اگر انسانی

این چند بیت را من در رهگذر جنازه انسانی از دهان تشییع کننده ئی شنیدم که دل شوریده ئی داشت وبی اختیار با بانک بلند این ا بیات راخواندوا شک دید ه ا ش سرا زیر شد ...اگر این شخص دل شوریده ئی داشت دل من هم شاید از او شوریده تر بود

چون  در کودکی بفرمان پدر بزرگم حضرت آیت الله علی اکبر علوی ( مر عشی)  خوابی عرفانی دیده بودم ؟؟ وایشان مرا زیر نظر خود گرفته بودند وبه تربیتم همت نموده بودند بطوری که ایشان در سال 1316 که به نشعه دیگری از زندگی رفتند من هشت ساله بودم کتاب های کلیله ودمنه و جامع تمثیل وزاد المعاد و امیر ا رسلان رومی را با ا صول هیجی کردن لغات معلمی که یادم داده بودمیخواندم

روزی پدر بزرگم فرمودند از این کتابها  که خودت آ موخته ئی چه درکی داری وچه پیام هائی را از محتوای آ نهاآموخته ئی عرض کردم تفسیر های زیادی دارد منجمله اینکه انسان نباید با بدان همنشین شود که آدمی خو پذیر است وخوی بد آنها کرامت آدمی را پاک میکند واز او یک حیوان منفور میسازد وجامعه را به نکبت میکشاند

فرمودند فرزندم انشا اله همیشه رو حت پاک بماند ویک نصیحتی بتو میکنم که در خا طرت تا رفتن از این نشعه زندگی باقی بماند واینکه  تنها به مدرسه ودانشگاه رفتن اکتفا مکن که اگر چنین کنی آ فتی خوا هی شد که زندگی دیگران را  خراب خواهی نمود

تو ودیگران باید همیشه در دانشگاه بزرگ اجتماع طلبه آ موختن باشید در این دانشگاه متوجه خواهی شد که مملو است از وحشی ترین انسان ها تا بهترین ها چون عارفانی نظیر سعدی و حا فظ ها ... وبدان هیچکس در این دانشگاه فا رق از تحصیل نمیشود تنها کارت این باشد که بقول حافظ به هر چمن که رسیدی گلی بچین و بر و یعنی طمع مدار تو و صل مدام را تا همیشه مردی متعادل باقی بمانی

ومنهم فر مان این بزرگ مرد را ا طاعت نمودم وچکیده ابن دانش هائی را که در معیت مادر مستعارم کره زمین بدورپدرمعنوی ام  خورشید  چرخیده ا م تا اکنون هشتاد و پنج بار مرگ وزندگی دوباره را دیده ام زیرا در هر دوره ای که چر خیده ام  ماه زایش فرودین را دیدم که بگذشت ومه ا ردیبهشت آمد پس از خرداد و تیر آنگه که مردادم همی آمد پس از شهریورو مهر و ابان و آ ذر و دیدون که بر بهمن جز ا سفندار مز   مرگ طبیعت دگر ماهی نمی آ مد که باز ماه فر وردین زایشگاه طبیعت دگر باره  ز نده شده ومیشود  واین سیکل تا بانگی دیگر بقول ما مسلمانان  قیامت کبرا این کائنات  پیر شده ونا توان تبدیل به کائنات دیگری خوا  هدشد که متوجه بشویم در ا ین  رفتن ها و آمدن های بیشماری را که گذرانیدیم در مقابل    کا ئنات جدید تاریکی محض بوده چه کردیم که امزوز مستحق آنچه نصیب مان گشته شده ایم

امروز متوجه شده ام اگر نام بزرگی از رهبران  و طنمان چون کورش و دار یوش و شاه اسمعیل و شاه عباس صفوی باقی مانده این است که در کنار خود همراهان بدوخوب داشتند وبه هر چمن که میرسند گلی میچینند و میروند و می آیند واگر چون هفت شاهان قاجار رفته اندو می آیند همرا هان بد بسیار وهمرا هان نیکشان در محاق قرار داشته اند که هرگاه رفته اندو بر گشته اند مصداق معنی این ا شعار فردوسی شده اند

درختی که تلخ است  و ی را سر شت ا گر بر نشانی به باغ بهشت ور از جوی خلدش بهنگام آب به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب سر انجام گوهر نیارد به بار همان میوه تلخ آرد به کار واین ما ها هستیم که دائم فریاد میزنیم که چه کنیم که بسیار بسیار در لحد ها ی مان در مانده نشویم؟؟؟؟؟؟؟

jتاریخ ملت ایران از فرزند مرا نک دماوند...
ما را در سایت jتاریخ ملت ایران از فرزند مرا نک دماوند دنبال می کنید

برچسب : درسی از زندگی,درسی از زندگی بزرگان,درسی از زندگی شهیدان,درسی از زندگی شهدا,درسی زیبا از زندگی عقاب,مهمترین درسی که از زندگی آموختم,درسی از اداب زندگی, نویسنده : alavi-marashio بازدید : 281 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 15:12